پایانی خوب
وقتی فکر میکنم چطوری این دوران رو پشت سر گذاشتم خدا رو شکر میکنم .فکر نمی کردم هیچ وقت ااون روزای سخت بخواد تموم بشه .در تمام این مدت دلداریها ونصیحتهای هیچ کس حتی خونوادم من رو اروم نمیکرد چون توی اون وضعیت فقط کسانی ادم رو درک میکنن که وضعیتی مشابه داشته باشند. توی اون روزای سخت ونا امیدی یه مادر به همراه سه قلو هاش که یکی از دیگری تپل تر بود به بخش nicu اومد من هم که کنجکاو بودم بدونم برای چی به این بخش اومده باهاش صحبت کردم و فهمیدم اونم مثل من ومثل خیلی از مادرای دیگه زمانی بچه هاش توی این بخش بستری بودند. با دیدن بچه های سرحال وسالم اون مادر منم نور امیدی تو دلم روشن شد واز اون روز به لعد با روحیه ی بهتری از نوزادم مراقبت می...
نویسنده :
مامانی
17:16